اینجا مرز است و جنگ برای نان و زندگی با کولبری ؛ این داستان غمانگیز و پرغصه زندگی «کولبران» واقعی است که هر روز در آن سوی مرز کولبری کرمانشاه تکرار میشود. دوباره، صد باره و هزار باره؛ سایه مرگ، گام به گام در تعقیب مردمان این دیار محرومیت کشیده؛
محمد حقیقی راد _اینجا مرز است و جنگ برای نان و زندگی با کولبری ؛ این داستان غمانگیز و پرغصه زندگی «کولبران» واقعی است که هر روز در آن سوی مرز ها تکرار میشود. دوباره، صد باره و هزار باره؛ سایه مرگ، گام به گام در تعقیب مردمان این دیار محرومیت کشیده؛ همان مردمانی که به غفلتی یا لغزشی، یا جان از کف میدهند یا یک قطعه از تن خود را معلول می بیند.
آنان سالیان درازی است که از مرزِ جان گذشتهاند و اینجا مردمان را نمیتوان به جوان و پیر تشخیص داد. زن و کودک، مرد جوان و کهنسال، دانش آموز، دانشجو، ورزشکار، دیپلم، لیسانس و غیره؛ کمرها خمیده است و امروز این قصه همان داستان تکراری و همیشگی کولبران است حال خبرنگار ما در سرویس اجتماعی پايگاه خبري استان پنجم را بر آن شد که در خصوص کولبری و نگاه ویژه به کودکان کولبر در مناطق مرزی نوسود در شهرستان پاوه و روستاهای توابع شهرستان ثلاث باباجانی داشته باشد .
کولبری یک شغل قانونی نیست اما تنها راه ممر درآمد مرزنشینان است و کودکان کولبر بیش از افراد بالغ مورد سوء استفاده کاسبان و دلالان سرمایه یا والدین ناچار قرار میگیرند.
کودکان کولبر در مناطق مرزی نوسود در شهرستان پاوه و روستاهای توابع شهرستان ثلاث باباجانی به دلیل عدم امکانات رفاهی و عدمَ اشتغال زایی مناسب در معرض یک جنایت آشکارند و باید گفت که ایران به پیمان نامه جهانی کودک پیوسته اما جزو کشورهایی است که کمترین تعهد عملی را نسبت به اجرای این قانون جهانی دارد. بر اساس این پیمان نامه، دولتها موظفند کودکان را در برابر هر کاری که رشد و سلامت آنها را به مخاطره بیندازد مورد حمایت و تفقد قرار دهند.
این قانون بدین معنا نیست که کودک کار را با قانون ناکارآمد تهدید کنیم و تنها راه معاشش را بگیریم و هیچ راهی برای گذران زندگی پیش پایش نگذاریم. مسئله توانمندسازی با محدود کردن متفاوت است. وقتی یک کودک از حداقل امکانات اولیه زندگی برخوردار باشد و گرسنه نباشد هیچ دلیلی ندارد که در دل سرمای زمستان خانه و مدرسه را ترک کند و به کوه و دره بزند و هر لحظه مرگ را تجربه کند.
قانون کار در ایران کودکان زیر ۱۵ سال را به صراحت از کار کردن منع میکند اما این قانون نمیگوید وقتی یک کودک گرسنه است چطور باید او را مورد حمایت و تفقد قرار داد؟
کودکان کولبر در مناطق مرزی نوسود در شهرستان پاوه و روستاهای توابع شهرستان ثلاث باباجانی برای کاسبان محلی کار میکنند. آنها یک قیمت ثابت دارند و برای انتقال هر بار، مقدار ناچیزی دستمزد میگیرند که به قول یکی از کولبران حتی مابه ازای خرید یک کیلو گوشت هم نمیشود و کسی که در این میان سود میکند صاحبان سرمایه و دلالانند.
معمولا نوجوانان بین ۱۳ تا ۱۵ سال به کار حمل سیگار مشغولند. آنها چون قدرت بدنی کمتری دارند روزی فقط یک بار از آن صخرهها رد میشوند و یک کارتون سیگار حمل میکنند مگر اینکه واقعا تنومند باشند و دو کارتون روی دوششان بگیرند. برای هر کارتون صد هزار تومان دریافت میکنند که سی هزار تومان آن صرف هزینه ماشین تا حوالی مرز میشود.
این کودکان عمدتا از انحراف ستون فقرات، بیماریهای سخت ریوی، ترسهای مرضی و اضطراب و افسردگی در رنجند.
کودکانی که کولبری میکنند حتما یک بار در عمرشان شاهد فروافتادن کسی از دره و کشته شدن دوست و کولبر نزدیکشان هستند. ترس از حمله مرزبانها هم هست. ترس از دست دادن بار و فرو لغزیدن در دره هم همین طور. غالب آنها به علت معلولیت پدرانشان مجبور به ترک مدرسه و کارهای زودرسند. سرنوشت ترسناک پدر و ترس از ابتلا به همان عاقبت را هم اضافه کنید و میبینید که عوامل زیادی وجود دارد تا این کودکان را به اندازه کافی تحت فشارهای روانی بگذارد.
با اینکه عده ایی از کولبرها دارای کارت رسمی برای عبور و مرور و حمل بار از مسیرهای رسمی هستند اما کودکان نمیتوانند کارت پیله وری دریافت کنند. برای افراد بالغی که دارای کارت رسمی هستند محدودیت بار وجود دارد به این معنا که هر کولبر با کارت رسمی میتواند ماهانه ۵۰۰ هزار تومان کالا جا به جا کند.
محدودیت دریافت کارت پیله وری برای زنان و کودکان کولبر عاملی است که آنها از مسیرهای خطرناکتری بارشان را جا به جا کنند. آنها در طول مسیر ممکن است در معرض آزار جنسی نیز قرار بگیرند.
آنها تحت فشار والدین تن به این کار میدهند اما غالبا با سرمایه شخصی یا خانوادگی کار نمیکنند، بلکه عمدتا از خانوادههای تهی دست و پرجمعیتند و برای کاسبها، دلالان محلی، تاجران یا صاحبان بازارچههای مرزی بار جا به جا میکنند.
این کودکان بیش از همه متحمل ضرر و زیان میشوند. بهطور کلی کولبران فاقد هر نوع صنف حمایتی بوده و جدای از تحمل فشار فیزیکی بالا در اثر حمل کالا در مسافت طولانی که منجربه آسیب جسمی خطرناک میشود به علت نداشتن پوشش بیمهای و نبود مراکز درمانی در این مسیر و ناتوانی مالی در درمان، دچار معضلات جسمی زیاد شده و دوره کودکی آنان به دورهای پر از درد و ستم تبدیل میشود. این در حالی است که با استناد به ماده ۴ منشور حقوق شهروندی حق کودکان است که از بهره کشی و تبعیض مصون و از حمایت اجتماعی متناسب برخوردار باشند. با توجه به قانون اساسی کشور ایران حق حیات و حق شهروندی حقی است که پذیرفته شده و به هیچ عنوان نمیتوان آن را از افراد سلب کرد.
خانم رفعت از اهالی یکی از روستاهای مرزی نوسود سه پسر دارد که هر سه از سنین نوجوانی کولبری را تجربه کرده اندو در این خصوص می گوید :«پسر بزرگم آسو در حین کولبری از کوه به دره سقوط کرد . او از ۱۳ سالگی بار جا به جا میکرد اما در عین حال هم بسیار باهمت بود و درسش را تا مقطع لیسانس خواند. کارگری میکرد و هزینه تحصیلش را در میآورد. لیسانس مدیریت گرفت از دانشگاه دولتی. به هر دری زد کار پیدا نمیشد و ناچارا کولبری را ادامه داد اما دو سال پیش پسر بزرگ رفعت از ناحیه کمر دچار ضایعه نخاعی شده است. »
رفعت در ادامه افزود : « پسر دومم، ۱۸ ساله است و از بچگی کارش همین بوده اما سومی یعنی سوران، چهارده ساله است و از سیزده سالگی با برادرهایش رفته کولبری. سوران بسیار باهوش است و به درس و مدرسه علاقه دارد. اما من واقعا ندارم همان یک دست لباس و کاغذ و قلم را برایش بخرم برای همین هم با گریه و زاری ترک تحصیل کرد. یک روز هم شاهد سقوط دوستش به دره بود و همین تاثیر روانی بسیار بدی روی بچه گذاشت تا مدتها گوشه گیر بود و شبها از کابوس و وحشت از خواب میپرید. برادرش یخچال یا فریزر و گاز میآورد اما او کفش، کنترل، و توپ پارچه. شبها کمرش را که از زخم و فشار بار کبره بسته و قرمز شده ضماد میزنم و ماساژ میدهم دلم برایش ریش میشود اما چاره ایی نداریم. دو توپ پارچه تقریبا دو سوم وزن اوست. اما دستمزدی که به او میدهند یک سوم دستمزد برادرش هم نمیشود.»
حال با این اوصاف باید خطاب به مسئولین گفت در شرایطی که کارشناسان میگویند وزن یک کوله پشتی مدرسه نباید بیشتر از یک دهم وزن دانش آموز باشد و در غیر این صورت میتواند منجر به اختلال در ستون فقرات و به مخاطره انداختن سلامتی دانش آموز شود، کودکان کولبر معمولا هر بار محموله ایی به مراتب سنگینتر از وزن خودشان را با تکیه بر ستون فقراتشان حمل میکنند.
هیچ صحنه ایی به اندازه دیدن باربری کودکان نحیف و لاغر دل را به درد نمیآورد. آنها معمولا به خاطر سو تغذیه، لاغر و کم بینه هستند. باری که برمی دارند ده برابر تحمل واقعی است. زودتر از بقیه گروه کولبرها خسته میشوند و بین مسیر زیاد میشود که روی یک سنگ مینشینند و به محض کمترین احساس خطری رنگ از رخشان میپرد.این بچهها هرگز یک زندگی عادی را در آینده تجربه نخواهند کرد چون بارها پیش میآید که جلوی چشم معصوم آنها، دیگری یامعلول می شوند یا رفتارهای ضد و نقیضی از سوی مسئولین را شاهد هستند. ترس مرگ دوستان یا ترس از دست دادن محموله و اجبار برای دادن جریمه،…. ترس یخ زدگی از سرما و یا فرو ریختن برفها. ترس معلولیت و نقص عضو که در مناطق مرزی بسیار شایع و متداول است و هزینههای کمرشکن درمانی که به خانواده فقیر و گرسنهاش تحمیل میشود.
پویا از جوانانیست که بار بر کوله هایش می گذارد و از مرز و دره ها عبور می کند و از سختی و مشقات این کار می گوید :«سال گذشته زمستان بود که یک نوجوان کولبر گم شد. هشت ساعت وسط کوه و دمن میگشتیم. شب شده بود. دمادم صبح پشت یک بوته خشکیده پیدایش کردیم از ترس شلوارش را خیس کرده بود. چمباتمه زده بود و چیزی نمانده بود از سرما یخ بزند. صورت و دستهایش ترک ترک شده بودند. او را لای پتو پیچاندم و روی دوشم انداختم. همان لحظه فکر کردم انگار یک برگ کاغذ را روی دوشم گذاشته ام. در اوج بیوزنی بود بچه. لاغر و نحیف. هیچ وقت فکرش را نمیکردم بشود یک شب در این ترس و تاریکی تنها ماند و باز هم زنده بود.»
حالا خطرات جلوی چشم پویا صف کشیدهاند. او یک خاطره دیگر را به یاد میآورد: یک بار هم دنبال معبر تازه بودیم. یکی از کسانی که جلوتر میرفت پسر هشت سالهاش را آورده بود تا مسیر را یادش بدهد. دست بچه چیزی نبود فقط داشت همراهی میکرد. پدرش میگفت آخر و عاقبت که باید این کار را یاد بگیرد. بچه جلوتر میرفت زیر بار له شد»
باید گفت که کولبری نمادی شده از بیکاری و رنج بشریت؛ این نماد در سرزمینی محروم به دنیا آمده است؛ نمادی از رنج پدر و مادری که نمیخواهند به خاطر بیکاری و بیپولی سر شرمندگی جلو فرزندانشان خم کنند.
اما و افسوس که مسئولان چه میدانند که غم نان در سفره خالی چیست؟ چه میدانند که سرمای تا مغز استخوانسوز کوههای بیرحم اورامانات چگونه است؟ چه میدانند که خطر افتادن از صخره و راههای کوهستانی به چه معناست؟ و چه میدانند که کولبری و بار دهها کیلویی بر پشت حمل کردن برای تنها چند هزار تومان دقیقا یعنی چی؟
هرچند سرما هست و برف و یخبندان، هرچند ترس از مرگ و چه پرت شدن از کوه، هر لحظه، همه هست و نیستشان که جانشان باشد را تهدید میکند و بد نیست که بدانیم تمام دارایی کولبر تنها بدن او هست که به او توان حمل سنگین بار را میدهد.
گاه مرگ نصیب انسان میشود و در مسیرهای سخت و دشواری که حتی چهارپا هم از آن توان گذر ندارد، کشته میشود. مردمان شریف و دردمندی که برای بدست آوردن روزی حلال از کوههای سخت میان گرمای جهنم، سرما و برف و بوران طاقتفرسا و استخوانسوز از جان خود مایه میگذارند؛ همسران و پدران زحمتکشی که نمیخواهند سر شرمندگی جلوی زن و بچههایشان خم کنند، از این رو به کولبری روی میآورند. اما آنان «کولبران مرگاند» و رنج بُردگان عالم.
باید این را بدانیم که کولبران دردمندان مرگ و نان هستند، دردمندانی که همصحبت کوهستانهای بیرحمیاند و نان خود را از این کوهستانها تمنا میکنند. دردمندانی که هیچگاه طمع داشتن پول زیادی نداشتهاند و فقط خواهان نانی حلال برای خانواده خود هستند، دردمندانی که زندگی امروز خود را برای نان فردای خانوادهشان به کوهستان میفروشند تا شاید با فدا کردن و تقدیم این زندگی بتوانند نانی برای فرزندانشان که چشم انتظار برگشتشان هستند، بدست آورد؛ ولی کوهستان دانسته یا ندانسته کاری میکند که زندگی برای آنها خیلی ارزانتر از نان تمام شود.
در این میان، کولبری سختترین و کم درآمدترین شغلی است که کولبران برای تأمین معاش زندگی خود و خانوادهشان مجبور به روی آوردن به آن میشوند.
امکان دائمی جان باختن کولبر در حین کار، شغل کولبری را به یکی از پر خطرترین مشاغل در ایران تبدیل کرده است؛ اما از سوی دیگر فقر اقتصادی و نیازمندی شهروندان کُرد به کسب حداقل درآمد برای معیشت، آنها را به این مخاطره وادار میکند.
فقر و تبعیض مدیریتی که از طرف اقلیت حاکم، بر اکثریت مردم ایران اعمال میشود، گوشهای از بروز خود را در سقوط از دره و کشته شدن کولبران در مناطق مرزی نوسود شهرستان پاوه و روستاهای توابع شهرستان ثلاث باباجانی نشان میدهد. نیروی اصلی اعمالکننده این اقدام غیرانسانی و در این شرایط، تنها قانون ناکارآمد است؛ نامی که هرگز از یاد نمیرود.
طراحی سایت : کلکسیون طراحی